پرنا پَرپری

یه مرغ عشق توی اون قفس بود که قایم شده.... تا میومدیم تو ، یه کدوممونو راضی میکرد که ببریمش و جوجو رو نشونش بدیم :) ...

...

این چادر بچگیای خودمه..... ...

  جدیداً پرنا کوچولوی من تا در یخچالو باز می کنم میره میشینه روی لبه ش و کلی از خنکی اون لذت میبره.... ...

شروع پاییز و شروع دلهره های من....دو روزه مریض شدی و من غمگینم... کاشکی مریضی نبود...ولی باز فکر می کنم اینجوری آدم قدر سلامتی رو بهتر می دونه.... دیروز بعد از اینکه از دکتر برگشتیم سریع خوابت برد...به دکتر باستانی زاده گفتم این همون دختریه که گفتی قیافه که نداره حداقل از حالا فکر جاهاز باش خندید و گفت نه خیلی بهتر شده....البته اون موقع حدود یکماهه بودی.حرفشو جدی نگیر.هر چی که نباشی خوشگل مامان که هستی.... ...

جدیداً علاقه زیادی به این داری که مایعات رو از ظرفی به ظرف دیگه یا حتی از ظرف روی زمین بریزی و فکر می کنم برات جالب باشه که چه جوری این اتفاق می افته... اینجا هم میخواستی به عروسکت شیر بدی که در حال عمل دستگیرت کردم.... ...

...